رهارها، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

دختر نازنازی

بابا روزت مبارک

دوشنبه ای که گذشت روز پدر بود. مامان تصمیم گرفت که امسال رو یه کم متفاوت تر  از سال های دیگه بر گذار کنه. اخه تا امسال تو کوچولو بودی و این روز رو درک نمی کردی.به خاطر همین مامان بهت یاد داد که وقتی بابایی از سر کار برگشت بهش بگی که :"بابایی روزت مبارک"  یه شاخه گل هم اماده کردم و دادم بهت تا بدی به بابایی.     وقتی که بابایی اومد دویدی جلوی در و بهش گفتی که "بابا روزت مبارک".بعد هم گلت رو بهش دادی و گفتی که بابا اینو بعدش بده به خودم. بابایی هم بغلت کرد و هزار تا بوس ازت کرد .نمی دونی که چقدر خوشحال شده بود. الهی قربونت برم که تو عالم بچه گی هم تبریکت رو گفتی و هم حرف دلت رو زدی. خدا به هم ببخ...
30 خرداد 1391

اقا کریم

  یه روز صبح من و گل دخملم توی خونه نشسته بودیم و داشتیم تلویزیون نگاه می کردیم که یه دفعه رها خانم یه صدای عجیب و جدید به گوشش خورد. با تعجب رو کرد به مامان و پرسید: صدای چیه؟ مامان هم جواب داد که یا کریم عزیز دلم. رهایی یه کمی فکر کرد و گفت مامان بگو اقا کریم بره من ازش می ترسم. الهی فدات بشم که هنوز نمی تونی خیلی از کلمات رو تلفظ کنی و معنی شون هم نمی دونی. تو دختر کوچولوی نازنازی مامانی. خیلی دوستت دارم.                                   &...
18 خرداد 1391
1